مالک اشتر

همه چی دونی

سعی براین است که بهترین مطالب دراین وبلاگ گنجانده شود


مالک اشتر

 

نسب و لقب

نسب مالک طبق گفته ابن ابی الحدید چنین است: مالک بن حارث بن عبد یغوث بن مسلمة بن ربیعة بن خزیمة بن سعد بن مالک ابن نخع بن عمرو بن علة بن خالد بن مالک بن أدد.[۱]

مالک بن حارث به «اشتر» معروف بود؛ زیرا در فتوحات روم تیری بر چشمش خورد و رگ چشمش را پاره کرد. از آن روز به بعد به وی مالک اشتر می‌گفتند.[۲] ابن عساکر این حادثه را در جنگ یرموک می‌داند.[۳]

از یمن تا کوفه

تاریخ و مکان ولادت مالک اشتر، نامشخص است؛ اما شکی نیست که وی در سرزمین یمن بزرگ شده است و سپس در سال ۱۱ یا ۱۲ق (۶۳۲ یا ۶۳۳م) از آنجا مهاجرت کرده است.[۴] وی از امیران و از دلیران بزرگ و رئیس قومش بود و جاهلیت را درک کرد. در کوفه ساکن شد و از پشت او نسلی در کوفه زیستند. او در جنگ یرموک شرکت کرد، و در این جنگ بود که چشم خود را از دست داد. او در یرموک ۱۳ نفر از دشمنان را کشت.[۵]

اشتر در همه جا با علی(ع) بود. او در جنگ جمل، محمد بن طلحه را کشت. تذکره‌نویسان او را ستوده‌اند و در منابع درباره او اشعاری ثبت شده است.[۶]

حضور در دفن ابوذر

ابن ابی الحدید حدیثی از پیامبر(ص) نقل می‌کند که در آن آمده است گروهی از مؤمنان بر جنازه ابوذر غفاری حاضر می‌شوند. از آنجا که مالک اشتر در میان گروهی بود که بر جنازه ابوذر در تبعیدگاه ربذه حاضر شدند و به غُسل و کفنو دفن ابوذر پرداختند، ابن ابی الحدید این حدیث را شهادت قطعی از پیامبر(ص) بر مؤمن‌بودن مالک اشتر می‌داند و نتیجه می‌گیرد مالک اشتر، طبق آنچه پیامبر(ص) فرموده است مؤمن است.[۷] در دفن ابوذر، گروهی که حاضر بودند در نماز بر ابوذر، مالک اشتر را امام قرار داده و به وی اقتدا کردند.[۸]

تبعید به شام و حمص

سعید بن عاص اموی، والی عثمان در کوفه، در بزمی شبانه گفته بود که سواد (منطقه‌ای در عراق که باغ‌ها و بستان‌های فراوان دارد) بستان قریش و بنی امیه است. مالک اشتر و برخی دیگر در مقابل این سخن، واکنشی شدید نشان دادند و با رئیس شرطه کوفه درگیر شدند. پس از این عمل، سعید بن عاص به دستور عثمان، مالک و ۹ نفر دیگر را به شام تبعید کرد.[۹]

طبق نقل ابن ابی الحدید، برخی از تبعیدشدگان به شام به همراه مالک اشتر از این قرارند: مالک بن کعب ارحبی، اسود بن یزید نخعی، علقمة بن قیس نخعی، صعصعة بن صوحان عبدی. با توجه به گفت‌وگوهایی که در شام میان مالک و یارانش با معاویه پیش آمد، معاویه به عثمان نامه‌ای نوشت و عثمان خواستار برگرداندن آنها به کوفه شد. آنها در کوفه،‌ سرزنش سعید بن عاص و عثمان را ادامه دادند. در اثر گزارش سعید بن عاص به خلیفه،‌ عثمان دستور داد که آنها را بهحمص نزد عبدالرحمن بن خالد بن ولید بفرستد.[۱۰]

طبق نقلی دیگر، معاویه پس از آگاهی از ارتباط برخی شامیان با گروه مالک اشتر،‌ از ترس تأثیرگذاری سخنان این گروه بر شامیان، مالک و یارانش را به حمص فرستاد. در اینجا، طبق نامه سعید بن عاص به عثمان، نام برخی از معترضان چنین نقل شده است: عمرو ابن زرارة، کمیل بن زیاد، مالک بن حارث (مالک اشتر)، حرقوص ابن زهیر، شریح بن اوفی، یزید بن مکنف، زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان، جندب بن زهیر.[۱۱]

چنان‌که ابن شبه (متوفای ۲۶۲ق) گفته است، مالک و یارانش تا زمان اخراج سعید بن عاص از کوفه در حمص ماندند و بعد از آن با نامه کوفیان، به کوفه برگشتند.[۱۲]

حکومت بر کوفه

پس از بازگشت مالک به کوفه، بزرگان این شهر با او پیمان بستند که سعید بن عاص را که به مدینه رفته بود، به کوفه راه ندهند. به این ترتیب، مالک اشتر والی کوفه شد و نماز جمعه را اقامه کرد و امامت دیگر نمازها را به یکی از قاریانسپرد و شخصی را برای اداره بیت المال تعیین کرد.[۱۳]

مالک اشتر در طی نامه‌نگاری با عثمان پیشنهاد داد که به حکومت ابوموسی اشعری و حذیفه بر کوفه،‌ رضایت دارد. عثمان به آن دو نفر نامه نوشت و آنها را متولی امور کوفه کرد.[۱۴]

محاصره عثمان

هنگامی که گروه‌های معترض به اعمال عثمان و کارگزارانش، در مدینه جمع شدند، مالک اشتر رییس کوفیان بود؛ ولی وقتی کار به محاصره عثمان و تهدید به قتل کشید، مالک اشتر کناره گرفت. به تبع او، حکیم بن جبلة رییس بصریان نیز کنار کشید؛ ولی ابن عدیس و یارانش که مصری بودند، عثمان را محاصره کردند.[۱۵]

ار گفتگوی مالک با جریر بن عبدالله بجلی روشن می‌شود که مالک از قاتلان عثمان نیست. درباره این گفتگو نقل شده است: جریر از طرف امیرالمؤمنین (ع) برای گفتگو به شام رفته بود؛ ولی بدون نتیجه بازگشت. در اینجا مالک به امیرالمؤمنین(ع) گفت:‌ای امیر مؤمنان! اگر به جای او مرا فرستاده بودی بهتر بود و... جریر با شنیدن این سخنان گفت: به خدا سوگند اگر تو می‌رفتی تو را می‌کشتند؛ چرا که پندار[یادداشت ۱] آنها بر این است که تو از قاتلان عثمانی.[۱۶]

پس از کشته شدن عثمان، مالک اشتر مردم را به بیعت با امام علی(ع) راهنمایی کرد.[۱۷]

حضور در جنگ‌های امام علی(ع)

از فرماندهان جنگ جمل

مالک اشتر در جنگ جمل، فرمانده جناح راست لشکر امیرالمؤمنین(ع) بود.[۱۸] در این جنگ، مالک اشتر با عبدالله بن زبیر که افسار شتر عایشه را به دست داشت، تن به تن جنگید؛ به‌طوری که هر دو به زمین افتادند و اشتر روی عبدالله قرار گرفت و عبدالله فریاد می‌زد مالک را با من بکشید[۱۹] که یاران هر یک به کمکشان آمدند و یار خود را نجات دادند.[۲۰]

در پایان جنگ جمل، مالک نزد عایشه آمد و گفت:

سپاس خدا را که ولی‌اش را یاری کرد و دشمنش را خوار ساخت. وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقًا (ترجمهو بگو: «حق آمد و باطل نابود شد. آری، باطل همواره نابودشدنی است.»)اسراء–۸۱] . عایشه! کار خدا را با خود چگونه دیدی؟
عائشه گفت: مادرت به عزایت نشیند، کیستی؟
مالک گفت: من فرزندت اشترم.
عایشه گفت: دروغ گفتی، مادر تو نیستم.
مالک گفت: هستی، هرچند ناخوش داری.
عائشه گفت: تو بودی که می‌خواستی خواهرم اسماء را عزادار فرزندش [یعنی عبدالله بن زبیر] کنی؟
مالک گفت: با معذرت از خدا و سپس از تو، به خدا سوگند! اگر گرسنگی سه روزم نبود تو را از او آسوده می‌کردم.[۲۱]

پس از جدایی آنها مالک گفت:

أعائش لولا أننی کنت طاویا   ثلاثا لألفیت ابن أختک هالکا[۲۲]
عائشه! اگر نبود که سه روز شکمم خالی بود   خواهرزاده‌ات [عبدالله، خواهرزاده عائشه بود] را کشته بودم

در پایان جنگ، اشتر شتری گران را خرید و در عوض شتر عایشه که در جنگ پی شده بود به وی داد.[۲۳]

از فرماندهان جنگ صفین

مالک اشتر در جنگ صفین از فرماندهان لشکر امیرالمؤمنین(ع) بود. در این جنگ که یاران امام علی(ع) در حال پیروزی بودند و هنگامی که مالک به قلب لشکر معاویه رسیده بود، یاران معاویه به نیرنگ، قرآن‌ها را بر سرِ نیزه کردند و یاران امام(ع) را به حکمیت قرآن فراخواندند. عده‌ای از لشکریان امام علی(ع) که شمارشان را بیست هزار نفر نوشته‌اند، فریب آنان را خوردند و دور امام علی(ع) حلقه زدند و از او خواستند که از اشتر بخواهد برگردد وگرنه امام را خواهند کشت. هرچه امام علی(ع) آنان را نصیحت کرد که اینها نیرنگ و فریب است و اندکی مهلت دهید که پیروزی نزدیک است نپذیرفتند و اصرار کردند که بگو مالک اشتر برگردد. بدین طریق امام(ع) ناچار شد قاصدی نزد مالک بفرستد و از او بخواهد که برگردد.

اشتر در آن روز که صبح لیلة الهریر بود مشرف بر لشکر معاویه شده بود که بدان داخل شود و لذا به قاصد که یزید بن هانی بود گفت: به او بگو اکنون هنگام تغییر مکان من نیست و امید دارم که خداوند به وسیله من پیروزی به ما بدهد؛ پس به من شتاب مده.

یزید بن هانی نزد امام(ع) برگشت و پیغام را رساند. در این هنگام معترضان به امام(ع) بدبین شدند و سوگند خوردند که تو پیغام داده‌ای که مالک به جنگ ادامه دهد. حضرت بدان‌ها گفت: شما دیدید در حضور خود شما آشکارا به او گفتم به مالک چه بگوید و شما شنیدید. گفتند: پس باز به مالک پیغام بده که برگردد و گرنه تو را عزل می‌کنیم. در اینجا امام(ع) به یزید بن هانی گفت که به مالک بگو برگردد که فتنه شده است. پس او نزد مالک آمد و او را خبر داد. مالک از او پرسید: به‌سبب بلند شدن این مصحفها؟ گفت: بله. مالک گفت: به خدا سوگند هنگامی که بلند شدند دانستم که مایه اختلاف و تفرقه می‌شوند؛ ولی رواست که این موقعیت نزدیک پیروزی را رها کنیم؟ یزید گفت: آیا دوست داری در اینجا پیروز شوی و امیرالمؤمنین در آنجا به دشمن تسلیم شود؟ مالک گفت: سبحان الله، به خدا سوگند دوست ندارم چنین شود. یزید گفت: آنها به او گفته‌اند که یا مالک برمی‌گردد یا اینکه تو را می‌کشیم همچنانکه عثمان را کشتیم یا اینکه تو را به دشمنت تحویل می‌دهیم.

به این ترتیب اشتر از میدان جنگ برگشت. پس از بازگشت، با مخالفان گفتگو و آنها را سرزنش کرد و با یکدیگر درگیر شدند؛ به طوری که امام(ع) بر سر آنان فریاد کشید و آنها از درگیری دست کشیدند. وی از مخالفان حکمیت بود؛ اما چون امام(ع) پذیرفته بود از وی پیروی کرد.[۲۴]

سفر به مصر و شهادت اشتر

 
آرامگاه مالک اشتر که در روستای القَلَج از توابع شهر الخانکَة در استان القَليُوبِية یکی از استان‌های شمالی مصر و در شمال شرقی شهر قاهره واقع شده است. این تصویر مربوط به سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ میلادی است.
 
سنگ قبر مالک اشتر

مالک اشتر پس از بازگشت از جنگ صفین به جزیره برگشت و چون اوضاع مصر آشفته شد، امیرالمؤمنین(ع) اشتر را که آن روز در نصیبین بود فراخواند و او را به حکومت مصر منصوب کرد.[۲۵] چون جاسوس‌های معاویه خبر استاندار مصر شدن اشتر را به وی رساندند، دانست که اگر پای اشتر به مصر برسد فتح مصر -که آن هنگام، محمد بن ابی بکراستاندارش بود- دشوارتر می‌شود. لذا وی برای یکی از خراج دهندگان پیغام فرستاد که اشتر فرماندار مصر شده است و اگر او را بکشی تا زنده‌ام و زنده‌ای از تو خراج نمی‌گیرم. وقتی مالک اشتر به قلزم رسید آن مرد که آنجا منطقه‌اش بود، به استقبال اشتر آمد و خوش و بش کرد و اشتر را دعوت به اقامت و استراحت در آنجا کرد و غذایی برایش آورد. چون اشتر غذا خورد، شربت عسلی را که در آن زهر ریخته بود به او نوشاند و به این ترتیب مالک اشتر درگذشت.[۲۶]

ابن ابی الحدید می‌گوید: مالک در سال ۳۹ق هنگام سفر به مصر برای اداره آنجا از طرف علی علیه‌السلام، درگذشت. او درباره درگذشت مالک می‌نویسد: گفته شده است که سم داده شد و گفته شده است که این درست نیست؛ بلکه مرگش طبیعی بود.[۲۷] نویسنده الغارات (متوفای ۲۸۳ه‍.ق.) روایاتی گوناگون را از نحوه مسموم شدن مالک توسط معاویه نقل کرده است.[۲۸]

علقمه بن قیس نخعی می‌گوید: [امام] علی(ع) [در مرگ مالک] پیوسته دریغ و اندوه می‌خورد؛ چندان‌که گمان کردیم فقط او مصیبت دیده است و نه ما [قبیله نخع] و این اندوه، روزهایی در چهره‌اش آشکار بود.[۲۹]

فرمان امام علی به مالک

نوشتار اصلی: فرمان مالک اشتر

امام علی (ع) وقتی مالک را به فرمانداری مصر منصوب کرد به وی نامه‌ای نوشت. بخش عمده‌ای از این نامه درباره چگونگی رفتار حکومت و مسئولان حکومتی با شهروندان مسلمان و غیرمسلمان و وظایف حکومت برای آبادانی مملکت و شکوفایی جامعه است. این نامه بارها شرح و ترجمه شده است.

در کلام دیگران

امیرالمؤمنین(ع)

امام علی(ع) هنگام فرستادن مالک اشتر به مصر، در نامه‌ای خطاب به مصریان مالک را برای آنها چنین توصیف می‌کند:

«...من بنده‌ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستاده‌ام که در ایام ترس چشم بر هم نمی‌نهد و از بیم مصائب، از دشمن نمی‌هراسد و بر تبهکاران از آتش سخت‌تر است. او مالک بن حارث از تبار مذحج است، به او گوش فرا دهید و از فرمانش اطاعت کنید، چه او شمشیری از شمشیرهای خداوند است. قوی ضربت و تیز دم است. اگر گسیل‌تان دارد بکوچید و اگر فرمان به ماندن دهد بمانید؛ چرا که اگر اقدام کند یا از اقدام دست بدارد به امر من است. من شما را بداشتن او بر خود مقدم داشته‌ام. چه از خلوص او به شما و سرسختی او در برابر دشمن شما آگاهم...».[۳۰]

چون خبر مرگ اشتر به امیر المؤمنین(ع) رسید فرمود:

«مالک! مالک چه بود! به خدا اگر کوه بود کوهی بود جدا از دیگر کوه‌ها و اگر سنگ بود سنگی بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد.»[۳۱]

و باز گفته‌اند که امام، بعد از مرگ مالک، چنین گفت:

«خدا رحمت کند مالک را، او برایم چنان بود که من برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم».[۳۲]

معاویه

معاویه چون از مرگ مالک آگاه شد خطاب به مردم گفت: «اما بعد، علی را دو دست بود یکی در صفین بریده شد و آن عمار بن یاسر بود و دیگری امروز که مالک اشتر است».[۳۳]

ابن ابی الحدید

وی سوارکاری شجاع، رئیس (قبیله)، و از بزرگان شیعه بود که در دوستی و یاری امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ثابت قدم بود.[۳۴] «مالک نرمش را با خشونت جمع می‌کرد. در جای سخت‌گیری، سخت می‌گرفت، و در جای نرمی، مدارا می‌کرد».[۳۵]

در حضور معاویه

در مجلس معاویه اسم مالک اشتر آورده شد مردی از نخع در آنجا حاضر بود گفت ساکت باشید درباره کسی صحبت می‌کنید که شهادتش باعث ذلت اهل عراق و حیاتش باعث ذلت اهل شام بود، معاویه در مقابل این حرف سکوت اختیار کرده و چیزی نگفت.[۳۶]

فرزندان و نسل

  • ابراهیم فرزند مالک از یاران مختار ثقفی در انتقام از کشندگان امام حسین(ع) بود.[۳۷]
  • نعمان بن ابراهیم بن مالک اشتر[۳۸]
  • محمد بن مالک بن ابراهیم بن مالک اشتر[۳۹] از محدثین
  • جعفر بن محمد بن عبدالله بن قاسم بن ابراهیم بن مالک اشتر از محدثین[۴۰]
  • ابی الحسین، ورام بن ابی فراس عیسی بن ابی النجم، بن ورّام ابن حمدان بن خولان بن إبراهیم بن مالک اشتر.
  • ابوالقاسم النخعی الکوفی الفقیه، معروف به ابن کاس، از نسل مالک اشتر[۴۱]

پانویس

  1. پرش به بالا ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۱۵، ص ۹۸.
  2. پرش به بالا ترجمه الفتوح،متن،ص:۱۴۵
  3. پرش به بالا ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۵۶، ص ۳۸۰
  4. پرش به بالا المهاجر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، ص ۳۳
  5. پرش به بالا تاریخ مدینة دمشق، ج۵۶، ص ۳۸۰
  6. پرش به بالا امینی، ترجمه اعلام نهج البلاغه، ص ۳۹-۴۰.
  7. پرش به بالا ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، صص ۹۹-۱۰۰.
  8. پرش به بالا روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج۲، ص۲۸۴
  9. پرش به بالا الامین، اعیان الشیعه، ج۹، ص۴۰.
  10. پرش به بالا ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، صص ۱۳۰-۱۳۳.
  11. پرش به بالا ابن شبة النمیری، تاریخ المدینة المنورة، ج ۳، صص ۱۱۴۲-۱۱۴۱.
  12. پرش به بالا ابن شبة النمیری، تاریخ المدینة المنورة، ج ۳، ص ۱۱۴۲.
  13. پرش به بالا مهاجر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، ص ۶۲.
  14. پرش به بالا بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۵۳۵-۵۳۶؛ مهاجر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، ص ۶۳.
  15. پرش به بالا الطبری، تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۴۱۱؛ الامین، اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۴۱.
  16. پرش به بالا الامین، اعیان الشیعه، ج۴، ص ۷۵.
  17. پرش به بالا الامین، اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۴۱.
  18. پرش به بالا مهاجر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، ص ۸۳.
  19. پرش به بالا «اقتلونی و مالکا» یا «اقتلوا مالکاً معی»
  20. پرش به بالا مهاجر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، ص ۸۴.
  21. پرش به بالا المفید، الجمل، ص۳۷۰؛ نیز رجوع کنید به: دوانی، اصحاب امام علی(ع)، ص۵۰۹.
  22. پرش به بالا ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۰۱؛ نیز: المفید، الجمل، ص۳۷۰
  23. پرش به بالا الطبری، ج ۴، ص ۵۴۲؛ طبق نقل مهاجر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، ص ۸۴.
  24. پرش به بالا الامین، اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۹.
  25. پرش به بالا الامین، اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۸.
  26. پرش به بالا الامین، اعیان الشیعه، ج ۹، صص ۳۸-۳۹.
  27. پرش به بالا ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۱۵، ص ۱۰۱.
  28. پرش به بالا الثقفی، الغارات، ج ۱، صص ۲۶۳-۲۶۴.
  29. پرش به بالا الثقفی، الغارات، ج ۱، صص ۲۶۵-۲۶۶.
  30. پرش به بالا امینی، ترجمه اعلام نهج البلاغه، ص۴۰.
  31. پرش به بالا نهج البلاغه، ص ۴۴۰، کلمات قصار، ش۴۴۳.
  32. پرش به بالا ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۱۵، ص ۹۸.
  33. پرش به بالا امینی، ترجمه اعلام نهج البلاغه، ص ۴۰؛ الثقفی، الغارات، ج ۱، ص ۲۶۲.
  34. پرش به بالا ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۱۵، ص ۹۸.
  35. پرش به بالا شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۰۲
  36. پرش به بالا أنساب الأشراف،ج۵،ص:۳۵(چاپزکار،ج۵،ص:۴۱)
  37. پرش به بالا الامین، اعیان الشیعة، ج۲، ص۲۰۰.
  38. پرش به بالا الاعلام ج۸ص ۳۵
  39. پرش به بالا التحصین، ابن طاوس،ص:۵۴۲
  40. پرش به بالا کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص: ۴۰۷
  41. پرش به بالا تاریخ الإسلام،ج۲۴،ص:۱۵۹

یادداشت‌ها

  1. پرش به بالا آنچه در متن عربی آمده واژه «زعموا» است که به معنای گمان باطل است

منابع

  • نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷.
  • الأمین، السیدمحسن، أعیان الشیعة، تحقیق وتخریج: حسن الأمین، بیروت:‌دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳/۱۹۸۳م.
  • ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۵،‌دار احیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸/۱۹۵۹م. (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت(ع)، نسخه دوم).
  • الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق: السیدجلال الدین الحسینی الارموی المحدث، بی‌جا، بی‌تا (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت(ع)، نسخه دوم).
  • البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: احسان عباس، بیروت: جمعیة المستشرقین الألمانیة، ۱۴۰۰-۱۹۷۹م.
  • دوانی، علی، اصحاب امام علی(ع)، در دانشنامه امام علی علیه‌السلام، ج۸، زیر نظر: علی اکبر رشاد، تهران: مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰.
  • زرکلی، خیرالدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت،‌دار العلم للملایین، ط الثامنة، ۱۹۸۹.
  • الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی‌تا (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت(ع)، نسخه دوم).
  • المفید، الجمل والنصرة لسید العترة، تحقیق: السید علی میرشریفی، مصنفات الشیخ المفید، المجلد الاول، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۳ق.
  • المهاجر، جعفر، مالک الاشتر سیرته و مقامه فی بعلبک، بیروت:‌دار المؤرخ العربی، موسسة تراث الشیعة، ۱۴۳۲ق.
  • امینی، محمدهادی، ترجمه اعلام نهج البلاغه، مترجم: ابوالقاسم امامی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۵۹، (نسخه موجود در لوح فشرده دانشنامه علوی).
  • النمیری، ابن شبة، تاریخ المدینة المنورة، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم: دارالفکر، ق۱۴۱۰-ش۱۳۶۸ (نسخه موجود در لوح فشرده کتابخانه اهل بیت(ع)، نسخه دوم).

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





♥ نوشته شده در یک شنبه 6 خرداد 1397 ساعت 12:59 توسط تنهاترین تنهای دنیا:

Design By : Bia2skin.ir